سواد رسانه ای (Media Literacy) و سواد رسانه های دیجیتال (Digital Media Literacy) دو موضوع متفاوت هستند که به رغم اشتراکات فراوان، تفاوتهای عمیقی نیز با یکدیگر دارند.
بیشتر بحثهایی که تحت عنوان سواد رسانه ای مطرح میشوند، در ادبیات مدیریتی و جامعهشناختی قرن بیستم ریشه دارند. یعنی زمانی که اینترنت وجود نداشت یا سالهای اول شکلگیری اینترنت و وب بود.
اندیشمندان و متفکران آن زمان، وقتی از رسانه حرف میزدند، غالباً به رسانههای انبوه فکر میکردند. امروز اگر اصطلاح «رسانههای ارتباط جمعی» را بخوانید و هیچ پیشزمینهای نداشته باشید، بلافاصله به پیامرسانها و شبکههای اجتماعی دیجیتال فکر خواهید کرد. اما برای آنها، رسانههای ارتباط جمعی به معنای رادیو، تلویزیون، استودیوهای فیلمسازی بزرگ، شبکههای ماهوارهای و سایتهای خبری بود.
همه این رسانهها با بودجههای کلان اداره میشوند و افراد و سازمانهای بزرگی با ثروت زیاد پشتشان ایستادهاند. یا اگر هم چنین نیست، خود به یک بنگاه اقتصادی بزرگ تبدیل شدهاند.
به همین علت همواره در سواد رسانهای به سوالهایی نظیر این که «مالک رسانه را بشناسید» یا «منافع سیاسی رسانه را ارزیابی کنید» برمیخوریم.
رسانههای دیجیتال پدیدهٔ تازهای بودند که ویژگیهای غیرمنتظرهای را با خود به همراه آوردند:
-سازمانهای بزرگ در شبکههای دیجیتال حضور دارند، اما افراد بسیاری هم در مقیاس کوچک و به عنوان خردهرسانه عمل میکنند
-قدرت خُرد و کوچک کاربران در این رسانهها انباشته شده و قدرتی بزرگ، توزیعشده، پیچیده و گاه غیرقابل پیشبینی میسازد.
-حتی بزرگترین رسانهها هم در جهان دیجیتال، گاهی به دنبالهرو مخاطبانشان تبدیل میشوند. یعنی به جای جریانسازی، مجبور میشوند به مسیری بروند که مخاطبان از آنها انتظار دارند.
-فعالان حقیقی در مقیاس کوچک، در مقایسه با رسانههای بزرگ از مزیت «سرعت» برخوردارند. اما در مقابل گاهی از نظر «کیفیت» و «صحتسنجی» نمیتوانند شبیه رسانههای بزرگ عمل کنند. در مقابل، فشارهای حرفهای و ساختاری بر این افراد کمتر است و با ملاحظات کمتری حرف میزنند. یک روزنامه مطرح و شناختهشده، اگر کتاب یا فیلم ضعیفی ببیند، باید با هزار ملاحظه درباره آن اثر صحبت کند و مراقب باشد دل هیچکس چندان آزرده نشود. اما کاربر عادی میتواند به راحتی به همان فیلم اشاره کند و بگوید: «لایق سطل زباله بود.» روزنامهنگار رسمی و حرفهای، حتی اگر چنین باوری داشته باشد، بعید است بتواند به همین سرعت و صراحت، نظرش را اعلام کند.
اگر بخواهیم این نکات را به زبان دیگری بگوییم، میتوان گفت: در رسانههای دیجیتال، «مشارکت مخاطب» یک اصل پذیرفته شده است. دیگر ارتباط یکسویه، که اصحاب رسانه قرنها به آن عادت کرده بودند، وجود ندارد. و از سوی دیگر حجم خبرها و اطلاعات غیردقیق، نادرست، غیرمستند و اعتبارسنجینشده هم طبیعتاً بیشتر از گذشته شده است.
به همین علت، سواد رسانههای دیجیتال، ضمن این که بخشهای مشترک بسیاری با سواد رسانه دارد، باید به چالشهای متفاوتی بپردازد. مخاطبی که به عنوان مشارکتکننده در فضای رسانهای حضور دارد، نیازها و دغدغهها و فرصتها و چالشهای تازهای ایجاد کرده که پیش از این، حتی در خیال بسیاری از صاحبنظران رسانه هم نمیگنجید.
چرا باید فقط این مطالب تو حرف باشه و هیچجا توکشور ملموس نیست بین مردم و مسیولین!؟؟؟